عکسی که...
پسرم میخواستم این عکستو بذارم برای بالابر جور در نیومد که نیومد.فعلا باشه تا خواهر فرناز جون کمکم کنه. پسرم عکست درست شد.با کمک خواهر جون فرناز خانم.همین جا دوباره از این دوست گلم تشکر می کنم. ضمنا این عکس مربوط به روزیه که من شیفت ظهر بودم و تا خواستم برای خودم غذا بکشم تا ببرم مدرسه اصرار کردی که برای تو هم توی قالبمه(تلفظ صدرایی) موچولو غذا بریزم تا بخوری.اینجا دیگه داره غذات تموم میشه و منم دیرم شده و بازم میگی برام بریز.فقط هه کم دیده(یه کم دیگه).از دست تو مادر چرا یاد نمیگیری درست حرف بزنی؟؟؟کیانا نصف سن تو رو داشت کامل و درست حرف میزد ها!!عصبانی نشی گلم. قربون حرف زدنت برم.هاد(یاد) میگیری. ...